دل هر ذره را که بشکافيآفتابيش در ميان بيني
هرچه داري اگر به عشق دهيکافرم گر جوي زيان بيني
جان گدازي اگر به آتش عشقعشق را کيمياي جان بيني
از مضيق جهات درگذريوسعت ملک لامکان بيني
آنچه نشنيده گوش آن شنويوانچه ناديده چشم آن بيني
تا به جايي رساندت که يکياز جهان و جهانيان بيني
با يکي عشق ورز از دل و جانتا به عيناليقين عيان بيني
که يکي هست و هيچ نيست جز اووحده لااله الاهو
ياس چه فلسفي چه سفسطي چه قازقلنگي
همه از پا در آورنده ست
تو حالا عاشقي و همه چي رو زيبا مي بيني!!!
درسته اين دنياي درون ماست كه بر ما غلبه داره تا بيرون
ما با نمادها و علامت هاي روزمره ي بيروني مواجهيم اما اين برآورد دل توست از تمام معادلات زندگي كه دفترچه ي جهان رو رنگ مي كنه
پس زيبا زندگي كن اما به غم زدگان هيچ وقت نخند
سلام بر حامد خان گل
درباره زيباييهاي زندگي باز هم برايمان بنويسيد. اما موقع تمسخر يأس فلسفي يادتان باشد كه هميشه كلاسبازي و كاذب نيست. زنده باشيد.